کد مطلب:27817 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:193

ضربه سرنوشت ساز در جنگ خندق












هنگامی كه بنی نضیر از اطراف مدینه رفتند (گروهی به خیبر و گروهی به شام)، سران آنها به تحریك مشركان پرداختند و آنان را به هم پیمانی با یهود و فراهم آوردن سپاه از تمام قبایل و حمله به مدینه با یاری یهودیان ترغیب كردند[1] و

چنین شد كه سپاهی بزرگ، متشكّل از ده هزار نفر از تمام مخالفان حكومت نوبنیاد پیامبرصلی الله علیه وآله گِرد آمد و راهی مدینه شد[2] و از این رو، این نبرد، عنوان «احزاب» به خود گرفت.

پیامبرصلی الله علیه وآله در چگونگی رویارویی با دشمن، با یارانش به رایزنی پرداخت. سلمان پیشنهاد كرد كه در ورودی مدینه، «خندق» كَنده شود تا دشمن، زمینگیر شود. چنین بود كه پیامبرصلی الله علیه وآله به یارانش فرمان كَندن خندق را داد و خود نیز در این كار، مشاركت نمود.[3].

سپاه دشمن كه با غرور و نخوت تمام به سوی مدینه می تاخت، پشت خندق، زمینگیر شد و حدود یك ماه ماند[4] و به لحاظ تداركاتی، سخت در تنگنا قرار گرفت.

روزی عمرو بن عبد ود با تنی چند از پیكارجویان و شجاعان پُرآوازه دشمن، از خندق گذشتند[5] و در مقابل سپاه اسلام قرار گرفته، هماورد طلبیدند. این درخواست، بارها تكرار شد. آوازه عمرو، همه را ترسانده بود. نَفَس ها در سینه حبس بود و كسی فریادهای مستانه عمرو را پاسخ نمی داد. پیامبر خدا فرمود: «فردی به پا خیزد و شرّ او را كم كند».

جز از علی علیه السلام، پاسخی بر نمی آمد[6] و چون مولاعلیه السلام در برابر عمرو قرار گرفت، پیامبر خدا آن جمله جاودانه را فرمود كه:

همه ایمان در برابر همه شرك، ایستاده است.[7].

علی علیه السلام، با حمله ای برق آسا و پس از نبردی سخت، عمرو را از پای درآورد و فریاد «اللَّه اكبر» در صحنه نبرد پیچید و همراهان عمرو پا به فرار نهادند[8] و سپاه احزاب، با همه هیمنه و شكوهِ خیالی از هم پاشید.

حضور مولا و نقش والای وی را در این نبرد، می توان بدین گونه بر شمرد:

1. چون عمرو بن عبد ود و همراهانش از محلّ باریك خندق گذشتند، علی علیه السلام با گروهی در آن جا مستقر شدند تا مشركان دیگر نگذرَند.[9].

2. حادثه قتل عمرو بن عبدِ وُد، چنان مهم و سرنوشت ساز بود كه پیامبر خدا فرمود:

مبارزه علی بن ابی طالب با عمرو بن عبدِ وُد در جنگ خندق، از همه اعمال امّتم تا روز قیامت، برتر است.[10].

و در روایت دیگری فرمود:

بی گمان، ضربت علی به عمرو در جنگ خندق با عبادت اِنس و جن، برابری می كند.[11].

قهرمان بزرگ عرب، به هنگام كشته شدن با ناامیدی، آب دهان به صورت علی علیه السلام انداخت و مولا، مخلصانه ایستاد و در كشتن او درنگ كرد تا عملش ذرّه ای شائبه غضب نداشته باشد.

3. امام علیه السلام پس از كشتن عمرو و فرار همراهانش آنان را تعقیب كرد[12] و نوفل بن عبد اللَّه را به قتل رساند.[13].

4. علی علیه السلام، چون پای عمرو را قطع كرد و او را از پای درآورد، خاك خواری و هراس بر لشكر شرك پاشید و آنان را در فروپاشی و شكست نشاند.[14].

5. علی علیه السلام، عمرو بن عبد ود را كشت؛ امّا كریمانه از زره گران قیمت او گذشت، كه علی علیه السلام «شمشیر در پی حق می زد» و نه...! این همه والایی و بزرگی و كرامت از دیده ها پنهان نمانْد و حتی خواهر عمرو، آن را ستود.[15].

181. تاریخ الیعقوبی: جنگ خندق در سال ششم هجری و پنجاه و پنج ماه پس از ورود پیامبر خدا به مدینه اتّفاق افتاد، پس از آن كه قریش به یهود و دیگر قبیله ها نماینده می فرستاد تا آنان را به پیكار با پیامبر خدا تحریك كند.

پس گروهی از قریش در جایی به نام سَلْع[16] گِرد آمدند و سلمان فارسی [به پیامبرصلی الله علیه وآله] پیشنهاد كرد كه خندق بكند. [پیامبرصلی الله علیه وآله] كَندن خندق را آغاز كرد و برای هر قبیله، مقدار كندن را معیّن كرد و خود نیز با آنان به كار پرداخت تا از حفر خندق، فارغ شد و برای آن، درهایی قرار داد و بر آنها از هر قبیله یك نفر به عنوان نگهبان گمارد و زبیر بن عوّام را بر آنان گمارد و به او فرمان داد كه اگر جنگی در گرفت، درگیر شود. تعداد مسلمانان، هفتصد نفر بود.

مشركان رسیدند و خندق برایشان ناشناخته بود و گفتند: عرب، این را نمی شناسد! و پنج روز ماندند. روز پنجم، عمرو بن عبد ود و چهار تن از مشركان به نام های: نَوفَل بن عبد اللَّه بن مغیره مخزومی و عِكرمة بن ابی جهل و ضرار بن خطّاب فهری و هُبَیرة بن ابی وهب مخزومی بیرون آمدند.

علی بن ابی طالب علیه السلام نیز به سوی عمرو بن عبد ود بیرون آمد و با او مبارزه كرد و وی را كشت و بقیه پراكنده شدند و اسب نوفل بن عبد اللَّه بن مغیره [در خندق افتاد و] او را به زمین زد. پس علی علیه السلام خود را به او رساند و وی را كشت.[17].

182. السنن الكبری - به نقل از ابن اسحاق -: عمرو بن عبد ود، در جنگ خندق، بیرون آمد و فریاد برآورد: چه كسی به مبارزه درمی آید؟ علی علیه السلام در حالی كه غرق در آهن و فولاد بود، برخاست و گفت: ای پیامبر خدا، من هماورد اویم. پس پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «او عمرو است. بنشین!».

عمرو ندا داد: آیا مردی نیست؟ و به سرزنش آنان پرداخت و گفت: كجاست آن بهشتی كه می پندارید كشتگان شما به آن وارد می شوند؟ آیا مردی به پیكار من در نمی آید؟ پس علی علیه السلام برخاست و گفت: ای پیامبر خدا، من! فرمود: «بنشین!».

سپس عمرو، بار سوم ندا داد و شعری خواند. علی علیه السلام برخاست و گفت: ای پیامبر خدا، من! فرمود: «او عمرو است». علی علیه السلام گفت: حتی اگر عمرو باشد.

پس پیامبر خدا به او اجازه داد و علی علیه السلام به سوی او رفت و به نزدیكش رسید و شعری خواند. عمرو به او گفت: تو كیستی؟ فرمود: «من علی هستم». گفت: پسر عبد مناف؟ فرمود: «من علی پسر ابو طالبم». گفت: جز تو، ای برادر زاده! كسی از عموهایت به میدان بیاید كه از تو بزرگ تر باشد؛ چرا كه من خوش ندارم خون تو را بریزم. علی علیه السلام فرمود: «اما به خدا سوگند، من بدم نمی آید كه خون تو را بریزم».

عمرو، خشمناك شد و [از اسب] فرود آمد و شمشیرش را چون شعله آتش بیرون كشید و خشمگینانه به علی علیه السلام رو آورد و علی علیه السلام هم با سپرش از او استقبال كرد. عمرو با شمشیر، ضربه ای بر او وارد كرد كه سپر را درید و شمشیر در آن فرو رفت و به سر علی علیه السلام رسید و آن را زخمی كرد و علی علیه السلام هم ضربه ای به رگ گردن او زد. پس، افتاد و گرد و غبار برخاست و پیامبر خدا تكبیر شنید. پس دانست كه علی علیه السلام او را كشته است.[18].

183. الإرشاد - به نقل از زهری -: در جنگ احزاب، عمرو بن عبدِ وُد و عِكرَمة بن ابی جهل و هُبَیرة بن ابی وَهْب و نَوفَل بن عبد اللَّه بن مُغَیره و ضرار بن خطّاب، به سوی خندق آمدند و گِرد آن گشتند تا جای باریكی بیابند و از آن بگذرند تا آن كه به جایی رسیدند و اسب هایشان را وادار كردند كه از آن بجهند.

پس، از خندق عبور كردند و با اسب هایشان در میان خندق و [ناحیه] سَلع، جولان دادند و مسلمانان ایستاده بودند و هیچ كس به سوی آنان نمی رفت و عمرو بن عبد ود، هماورد می طلبید و به مسلمانانْ طعنه می زد و می گفت:

و بی گمان، صدایم از این ندا گرفت:

آیا در میان شما مبارزی هست؟

و بارها، علی بن ابی طالب علیه السلام از میان مسلمانان برخاست تا با او بجنگد و هر بار، پیامبر خدا فرمان می داد كه بنشیند، به انتظار آن كه كس دیگری تحرّكی كند، و مسلمانان به خاطر عمرو بن عبد ود و ترس از او و كسانی كه پشت او بودند، هیچ حركتی نمی نمودند، چنان كه گویی پرنده بر سرشان نشسته بود!

پس چون ندای مبارزطلبی عمرو بالا گرفت و امیر مؤمنان، مكرّر برخاست، پیامبر خدا به او فرمود: «ای علی! نزدیكم بیا» و او نزدیك آمد. پیامبرصلی الله علیه وآله، دستارش را از سر برداشت و بر سر علی علیه السلام گذاشت و شمشیر خود را به او داد و گفت: «كارت را انجام ده! ». سپس فرمود: «خدایا! او را یاری كن».

علی علیه السلام به سوی عمرو روان شد و جابر بن عبد اللَّه انصاری هم با او بود تا ببیند علی علیه السلام و عمرو چه می كنند. پس چون امیر مؤمنان به عمرو رسید، به او فرمود: «ای عمرو! تو در جاهلیت می گفتی: هیچ كس مرا به سه چیز فرا نمی خوانَد، مگر آن كه همه یا یكی از آنها را می پذیرم». عمرو گفت: آری.

[امیر مؤمنان] فرمود: «پس من تو را به گواهی دادن بر یگانگی خداوند و رسالت محمّدصلی الله علیه وآله و تسلیم در برابر پروردگار جهانیان فرا می خوانم». عمرو گفت: ای برادر زاده! این را از من مخواه.

امیر مؤمنان به او فرمود: «بدان كه اگر آن را می پذیرفتی، برایت بهتر بود». سپس فرمود: «پیشنهاد دیگری هم هست». گفت: چیست؟ فرمود: «از همان جا كه آمده ای، بازگرد». گفت: زنان قریش، هیچ گاه از این، سخن نخواهند گفت.

فرمود: «كار دیگری هم هست». گفت: چیست ؟ فرمود: «پیاده شوی و با من بجنگی». عمرو خندید و گفت: این قبول است و گمان نمی بردم كه احدی از عرب، آن را از من بخواهد و بی گمان، من خوش ندارم كه مرد بزرگواری چون تو را بكشم، در حالی كه پدرت مونس من بود. علی علیه السلام فرمود: «اما من دوست دارم تو را بكشم. اگر می خواهی، فرود آی».

عمرو، با تأسف از اسب پیاده شد و بر صورت آن زد و اسب بازگشت.

جابر می گوید: و میان آن دو گَرد و غبار برخاست و دیگر آن دو را ندیدم و از زیر گَرد و غبار، صدای تكبیر شنیدم. پس دانستم كه علی علیه السلام، عمرو را كشته است، و یارانش پراكنده شدند تا آن كه با اسب هایشان از روی خندق جهیدند.

و مسلمانان، چون تكبیر را شنیدند، فوری آمدند تا بنگرند كه آن گروه چه می كنند و دیدند كه نوفل بن عبد اللَّه در داخل خندق افتاده و اسبش نتوانسته او را به در بَرد. پس شروع به سنگ پراندن به او كردند. نوفل گفت: كشتنی زیباتر از این! یكی از شما پایین آید تا با او بجنگم.

پس امیر مؤمنان پایین آمد و نوفَل او را [با شمشیر] زد تا او را كشت و در پی هبیره رفت؛ اما به او نرسید و [با شمشیر] بر كوهه زین اسبش زد و زرهی كه بر آن بود، افتاد و عكرمه فرار كرد و ضرار بن خطّاب [نیز] گریخت.

جابر گفت: ماجرای كشته شدن عمرو به دست علی علیه السلام، مانند داستان داوود و جالوت است كه خدای متعال نقل كرده، آن جا كه می فرماید: «فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ؛ [19] پس با اذن خداوند، آنان را پراكنده كردند و داوود، جالوت را كشت».[20].

184. المستدرك علی الصحیحین - به نقل از ابن اسحاق -: سپس علی علیه السلام [بعد از آن كه عمرو را كشت]، به سوی پیامبر خدا آمد، در حالی كه چهره اش می درخشید. پس عمر بن خطّاب گفت: چرا زرهش را بر نداشتی؟ عرب، زرهی بهتر از آن ندارد.

علی علیه السلام فرمود: «او را زدم. پس با عورتش خود را از من حفظ كرد و از پسر عمویم خجالت كشیدم كه وی را [با گرفتن زرهش] بی پوشش كنم».[21].

185. مناقب آل أبی طالب: چون علی علیه السلام بر عمرو بن عبد ود دست یافت، او را نكشت. پس بر علی علیه السلام خرده گرفتند و حذیفه از علی علیه السلام دفاع كرد. پیامبر فرمود: «ای حذیفه! دست نگه دار كه علی، سبب توقّفش را می گوید».

سپس علی علیه السلام او را زد [و كارش را تمام كرد] و چون آمد، پیامبرصلی الله علیه وآله علّت را جویا شد. علی علیه السلام فرمود: «به مادرم دشنام داد و به صورتم آب دهان انداخت. پس ترسیدم مبادا با انگیزه نفسانی او را بكشم. رهایش كردم تا خشمم فرو نشست. سپس به خاطر خدا او را كشتم».[22].

186. الإرشاد - به نقل از ابو الحسن مدائنی -: چون علی بن ابی طالب علیه السلام عمرو بن عبد ود را كشت، خبر مرگش را برای خواهرش بردند. پس گفت: چه كسی بر او جرئت كرده است؟ گفتند: پسر ابو طالب. گفت: روزگارش را جز به دست همتایی بزرگوار به پایان نبُرد. اشكم خشك مباد اگر بر او بگریم! قهرمانان را كشت و با دلاوران جنگید و مرگش به دست همتایی بود كه بزرگ قومش است. ای بنی عامر، من افتخاری برتر از این نشنیده ام!

سپس این شعر را سرود:

اگر قاتل عمرو غیر از قاتل فعلی اش بود

تا انتهای ابدیت بر او می گریستم.

امّا قاتل عمرو را عیبی نیست

آن كه از قدیم، بزرگ شهر خوانده می شده است.[23].

187. امام علی علیه السلام: من عمرو بن عبد ود را كه برابر هزار مرد شمرده می شد، كشتم.[24].

188. پیامبر خداصلی الله علیه وآله - هنگام رویارویی امام علی علیه السلام و عمرو -:همه ایمان با همه شرك، رویاروی گشته است.[25].

189. پیامبر خداصلی الله علیه وآله: بی گمان، رویارویی علی بن ابی طالب با عمرو بن عبد ود در جنگ خندق، برتر از همه اعمال امّتم تا روز قیامت است.[26].

190. پیامبر خداصلی الله علیه وآله: ضربه علی به عمرو در جنگ خندق، برابر عبادت اِنس و جِن است.[27].

191. المستدرك علی الصحیحین: برخی از احادیث مُسند را از عروة بن زبیر و موسی بن عقبه و محمّد بن اسحاق بن یسار در كشته شدن عمرو بن عبد ود نقل كردم تا نزد عالمان با انصاف، ثابت شود كه عمرو بن عبد ود را جز امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام نكُشت و كسی هم با او شریك نبود، و آنچه مرا به این جستجوی كامل وا داشت، آن است كه برخی خوارج می گویند: محمّد بن مسلمه نیز یك ضربه زد و مقداری از جامه و سلاح عمرو را برگرفت.

به خدا سوگند، این مطلب از هیچ یك از صحابیان و تابعیان[28] به ما نرسیده، و چگونه چنین چیزی ممكن است، حال آن كه به ما چنین رسیده كه علی علیه السلام در حضور پیامبر خدا و در پاسخ به خلیفه دوم، عمر بن خطّاب، می گوید: «نخواستم پسر عمویم را برهنه كنم. پس جامه و سلاحش را وا نهادم».[29].

192. شرح نهج البلاغة - به نقل از ابو بكر بن عیّاش -: علی بن ابی طالب علیه السلام، ضربه ای زد كه در اسلام، ضربه ای مبارك تر از آن نبود: ضربه اش بر عمرو در روز خندق.[30].









    1. تاریخ الطبری: 565/2 و 566، السیرة النبویّة، ابن هشام: 225/3.
    2. تاریخ الطبری: 570/2، السیرة النبویّة، ابن هشام: 230/3، المغازی: 444/2.
    3. تاریخ الطبری: 566/2، السیرة النبویّة، ابن هشام: 226/3.
    4. تاریخ الطبری: 572/2، السیرة النبویّة، ابن هشام: 233/3.
    5. تاریخ الطبری: 574/2، السیرة النبویّة، ابن هشام: 235/3.
    6. السنن الكبری: 18350/223/9 المغازی: 470/2.
    7. شرح نهج البلاغة: 61/19، كنز الفوائد: 297/1، الطرائف: 35، إرشاد القلوب: 244.
    8. تاریخ الطبری: 574/2، الكامل فی التاریخ: 570/1، السیرة النبویّة، ابن هشام: 236/3.
    9. تاریخ الطبری: 574/2، السیرة النبویّة، ابن هشام: 235/3.
    10. المستدرك علی الصحیحین: 4327/34/3، تاریخ بغداد: 6978/19/13.
    11. عوالی اللآلی: 102/86/4. نیز، ر. ك: الطرائف: 519.
    12. الإرشاد: 102/1.
    13. تاریخ الطبری: 574/2، الإرشاد: 105/1، تاریخ الیعقوبی: 50/2.
    14. كنز الفوائد: 298/1.
    15. الإرشاد: 107/1، المستدرك علی الصحیحین: 4330/36/3.
    16. در نزدیكی مدینه (معجم البلدان، 236/3).
    17. تاریخ الیعقوبی: 50/2.
    18. السنن الكبری: 18350/223/9.
    19. بقره، آیه 251.
    20. الإرشاد: 100/1، إعلام الوری: 380/1، كشف الغمّة: 204/1.
    21. المستدرك علی الصحیحین: 4329/35/3.
    22. مناقب آل أبی طالب: 115/2، الدرجات الرفیعة: 287، كیمیای سعادت: 571/1.
    23. الإرشاد: 107/1، إرشاد القلوب: 245.
    24. الخصال: 1/579.
    25. كنز الفوائد: 297/1، الطرائف: 35، إرشاد القلوب: 244.
    26. المستدرك علی الصحیحین: 4327/34/3، تاریخ بغداد: 6978/19/13.
    27. عوالی اللآلی: 102/86/4.
    28. تابعیان، یعنی كسانی كه در طبقه پس از اصحاب قرار داشته و شاگردان و پیروان ایشان بوده اند. (م).
    29. المستدرك علی الصحیحین: 4331/36/3، نیز، ر. ك: تاریخ الطبری: 574/2.
    30. شرح نهج البلاغة: 61/19، الإرشاد: 105/1.